الي سيت

گشت و گذاري متفاوت در اينترنت

پنجشنبه ۲۰ شهریور ۰۴

خواب

۱۵ بازديد
شب مثل شب شرير و سياه است و پر ز درد
در شب شرارتي است كه من گريه مي كنم
و صبح بر صداقت من رشك مي برد
با خوابهاي خاطره خوش
بودم
هر چند خواب خاطره ام تلخ
ديگر تو را به خواب نمي بينم
حتي خيال من
رخساره تو را
از ياد برده است

شب

۱۳ بازديد
طنين گام تو در شب
طنين گام تو در لحظه هاي آمدن تو
صداي جوشش خون است در سكوت رگ من
صداي رويش برگ است از درخت تن تو
آيا هميشه عزيز ، اي هميشه از همه
بهتر
تو از كدام تباري ؟
اگر ز نسل شبم من ، تو از سلاله ي صبحي
وگر ز پشت خزانم ، تو از نژاد بهاري
چه مي شد اربه تو پيوند مي زدم شب خود را

صابون

۲۰ بازديد
كف بود و كف
و قالب صابون
كه زير آب
در سايش مدام
تحليل مي رفت
چرخيد پيچ آهني سرد
تنداب قطع شد
و تكه هاي له شده ي ليز
در كيسه ي زباله افتاد
نور از وراي شيشه ي بي لك
جوشيد در اتاق


ساعت

۳۳ بازديد
دنگ .... دنگ
ساعت گيج زمان در شب عمر
مي زند پي درپي زنگ
زهر اين فكر كه اين دم گذر است
مي شود نقش به ديوار رگ هستي من
لحظه ام پر شده از لذت
يا
به زنگار غمي آلوده است
ليك چون بايد اين دم گذرد
پس اگر مي گريم
گريه ام بي ثمر است
و اگر مي خندم
خنده ام بيهوده است
دنگ ... دنگ
لحظه ها مي گذرد ...

آسمان

۱۵ بازديد
زمين به ناخن باران ها
تن پر آبله مي خاريد
به آسمان نظر افكندم
هنوز يكسره مي باريد
شب از سپيده نهان مي داشت
تلاش لحظه ي آخر را
ز پشت
شاخه ي مو ديدم
كبوتران مسافر را
هنوز از نم پرهاشان
حرير نرم هوا تر بود
هزار قطره به خاك افتاد
هزار چشم كبوتر بود

چشم صياد

۱۶ بازديد
مر من طي شد و دل در پي سارست هنوز
ديده ي متظرم لحظه شمارست هنوز
روزگاري شد و گرد از دل اين دشت نخاست
چشم ما در ره گردان
سوارست هنوز
آتش افتاد در اين باغ ز بيداد خزان
باغبان منتظر باد بهار ست هنوز
چشمه هاي سرخ شد از خون غزالان چمن
چشم صياد به دنبال شكارست هنوز

شادي دنيا

۱۲ بازديد
لحظه ي شادي به دنيا كيست
ماتم و دردش صد شادي يكيست
شادي دنيا عرض غم جوهر است
شادماني دايه انده مادر است
چون رود مادر بر
همسايه يي
بسپرد كودك به دست دايه يي
تا كه كودك دور از مادر شود
از بلور اشك چشمش تر شود
دايه گويد قصه ي جن و پري
تا نگريد كودك از بي مادري

سرو سر افراز

۱۳ بازديد
اي سرو سر افراز
اينك جمال را به كمال اينك
در اوج دلبري
نيكوتر از هميشه
از بيست سال پيش
در بيست سالگي
آن دختر
يگانه شهدخت دختران
تا اين زن يگانه
زيباي بانوان
بر ما چه رفت از پس آن سال و سالها
تو آن مسافر سفر شور و حالها
من اين نشسته در دل رنج و ملالها
باران چه نقشها را

عشق

۱۹ بازديد
خاموش نشسته اي
آغاز كن كه كوه من
پژواك كلام تو را باز مي آفريند :
عشق ... عشق ... عشق
و چون لب بگشايي
مرمر از طنين كلامت مي تركد .
بگشاي دو رود بلند بازو را
كه چون بگشايي
جزيره ، آهنگ فرود خواهد كرد
و من پايابي خواهم شد
براي او كه مي طلبد .
هشيار نيستم
هشيار نيستم

بهار آينه

۲۳ بازديد
چنين كه جلوه كنان دركنار آينه اي
گل شكفته ي صبح و بهار آينه اي
نگاه و حيرت آيينه محو جلوه ي توست
سپيده سحر شام تار آينه اي
ز نقش روي
تو روشن شود شبان غمش
فروغ ديده ي شب زنده دار آينه اي
به گيسوان سياهت شكست غم مرساد
كه سرمه ي نگه بي غبار آينه اي