شنبه ۱۶ بهمن ۰۰ ۱۷:۰۳ ۳۶ بازديد
من آن سنگ مغرور ساحل نشينم
كه مي ران از خويشتن موج ها را
خموشم ، ولي در كف آماده دارم
كلاف پريشان صد ها صدا را
چنان سهمناكم كه از هيبت
من
نيايند سگماهيان در پناهم
چنان تيز چشمم كه زاغان وحشي
حذر مي كنند از گزند نگاهم
چنان تند خشمم كه هنگام بازي
نريزند مرغابيان سايه بر من
كه مي ران از خويشتن موج ها را
خموشم ، ولي در كف آماده دارم
كلاف پريشان صد ها صدا را
چنان سهمناكم كه از هيبت
من
نيايند سگماهيان در پناهم
چنان تيز چشمم كه زاغان وحشي
حذر مي كنند از گزند نگاهم
چنان تند خشمم كه هنگام بازي
نريزند مرغابيان سايه بر من