شنبه ۱۶ بهمن ۰۰ ۱۷:۰۳ ۱۴ بازديد
او ، پاره اي ز پيكر عريان خاك بود
خاك سپيد نرم
با آن دو تپه اي كه در آغوش آفتاب
مي سوخت گرم گرم
با آن دو رودخانه ي بازو
جاري
به سوي دره ي آزرم
آن دره اي كه سبزه ي نمناك انتهاش
از چشمه اي به سرخي لبخند رسته بود
خاك سپيد نرم
با آن دو تپه اي كه در آغوش آفتاب
مي سوخت گرم گرم
با آن دو رودخانه ي بازو
جاري
به سوي دره ي آزرم
آن دره اي كه سبزه ي نمناك انتهاش
از چشمه اي به سرخي لبخند رسته بود