شنبه ۱۶ بهمن ۰۰ ۱۷:۰۳ ۱۵ بازديد
هنوز آن روز ، برق خنده ي خورشيد
به بام خانه هاي دور ، پيدا بود
درون كلبه ي من شمعدان مي سوخت
نسيم مست با او در مدارا بود
هوا در زردي خورشيد ، مي
پاشيد
گلاب ابر بر گلها و گلدان ها
دمادم طرح وشكلي تازه مي بخشيد
غبار شيشه را انگشت باران ها
صداي گنگ سازي در فضا مي ريخت
به بام خانه هاي دور ، پيدا بود
درون كلبه ي من شمعدان مي سوخت
نسيم مست با او در مدارا بود
هوا در زردي خورشيد ، مي
پاشيد
گلاب ابر بر گلها و گلدان ها
دمادم طرح وشكلي تازه مي بخشيد
غبار شيشه را انگشت باران ها
صداي گنگ سازي در فضا مي ريخت