الي سيت

گشت و گذاري متفاوت در اينترنت

پنجشنبه ۲۰ شهریور ۰۴

خواندني ترين شعرت

۲۳ بازديد
خواندني ترين شعرت را
در صفحه اي
سپيد تر از بي حوصلگي
چكيده از جوهر شعرت
تجربه مي كنم
خواندن شعر

سه تار

۱۹ بازديد
من زاري سه تاري را شنيدم
از دورهاي دور
در هاي و هوي باد
من زاري سه تاري را در باد
از كوچه هاي دور شنيدم كه مي گريست
سروي ميان باغ
كنار جوي
در هاي و هوي سبز گياهان پيشخوان ها
از ريشه ها جدا
من زاري سهتاري را از كوه
و هاي هاي مردي را از دشت
مي شنيدم كه مي خواندند
مرد و سه تار مرد

انتهاي جهان

۱۷ بازديد
روزگاري
انتهاي جاده اي كه به فراز مي بردم
ابتداي جهان بود
بزغاله اي سبكخيز
بره اي سفيد و سياه كه زنگوله بر علف مي كشيد و سر به
زير مي دويد
اسبي خميده بر قصيل ديرمان
كه سر بالا مي كرد و گوش كه مي خماند
انگار به انتهاي جهان نگران مي شد

سي مرغ - سيمرغ ؟؟

۱۷ بازديد
پرنده ماند و
 پريدنش پر
پرنده ديد ،
هر پنج
چون پنجه ي بريده در جام است
اما نشستن بر آن
رها شدن از وادي سر انجام است .
و
هر هفت
سي مرغ را به وادي هفتم :
- فنا -
گذر داده است .
پس از پنج
تا هفت
در هفت
سي مرغ ؟
سيمرغ ؟
پرنده ماند و
وادي حيرت .

چراغ ميكده آفتاب خاموش است

۱۱ بازديد
چه جاي ماه
كه حتي شعاع فانوسي
درين سياهي جاويد كورسو نزند
به جز طنين قدمهاي گزمه سرمست
صداي پاي كسي
سكوت مرتعش شهر را نمي شكند
به هيچ كوي و گذر
صداي خنده مستانه اي نمي پيچد
كجا رها كنم اين بار غم كه بر دوش است ؟
چراغ ميكده آفتاب خاموش است

بهار

۲۱ بازديد
مي خواندند پرنده ها كه بهار
درختي از همه سوي
به كوچه مي ريزد
هزار شاخه درختي بلند سبز جوان
هزار شعله ي سبز پشت رود بزرگ طلوع خواهد كرد
پرنده يي چشم اندازي به آسمانها داشت
پرنده يي كه نشست
نگاه دوري بود
نگاه دوري
صداي رودي
نگاه آرامي كه بسته مي شد
صداي مردابي

ديو

۲۲ بازديد
با بادها هميشه حكايت هاست
از بادها هميشه خيالي غريب با دل درياييان گلاويز است
و كار بادها هميشه
آشوب يادهاست
تا آب هاي جنوبي هميشه
تاختگاه سواراني باشند
از جنس باد
وقتي كنار كپرها
هي مي شوند
با گوش خويش مي شوني شيون زني كه
از ميان توفان مي زارد
و گويي از زمين و زمان مي خواهد
كه پيكر ظريف و نحيفش را

از بازوان ديوي برهانند


يار مهربان

۱۸ بازديد
رفتند دلبران و ندانم نشانشان
اما نشسته بر لب من داستانشان
هر روز و شب به سوز دعا آرزو كنم
دارد خدا ز چنگ بلا در امانشان
گلچهرگان به حال
نبردند با دلم
طرز نگاه ناوك و ابرو كمانشان
آنان كه يار مردم محنت رسيده اند
اي جان من فداي دل مهربانشان

ايوان

۱۴ بازديد
همه ايوان و صحن خانه خاموش
همه ديوارها در هم شكسته
به هر طاقش تنيده عنكبوتي
به روي سقف گرد غم نشسته
چنين ويرانه افتاده ست و بي كس
خدايا اين همان كاشانه ي ماست ؟
درين تنهايي بي آشنايش
مگر تصويري از افسانه ي ماست ؟
غريب افتاده در آن پاي ديوار
ملول و زار و عريان داربستي

گرسنگان از جاي بر نخواستند

۱۲ بازديد
ارابه هائي از آن سوي جهان آمده اند
بي غوغاي آهن ها
كه گوش هاي زمان ما را انباشته است .
ارابه هائي از آن سوي زمان آمده اند .
***
گرسنگان از جاي بر نخواستند
چرا كه از بار ارابه ها عطر نان گرم بر نمي خاست
برهنگان از جاي بر نخاستند
چرا كه از بار ارابه ها خش خش جامه هائي برنمي خاست