الي سيت

گشت و گذاري متفاوت در اينترنت

پنجشنبه ۲۰ شهریور ۰۴

مي گفت دختري كه منم مرغ بي نوا

۱۳ بازديد
مي گفت دختري كه منم مرغ بي نوا
وز بخت بد به كنج قفس پر نداشتم
تنها و نا مراد نشستم به گوشهاي
در عمر خويش همدم و ياور نداشتم
يك لحظه آب خوش به گلويم فرو نرفت
يكدم به كام دل قدمي بر نداشتم
غير از دل غريب مرا محرمي نبود
جز اشك چشم گو هر ديگر نداشتم
بخت سياه روز مرا همچو شام كرد

ساز تو دهد روح مرا قوت پرواز

۱۵ بازديد
ساز تو دهد روح مرا قوت پرواز
از حنجره ات
پنجره اي سوي خدا باز
احساس من و ساز تو
جانهاي هم آهنگ
حال من و آواي تو ياران هم آواز
گلبانگ تو روشنگر جان است بيفروز
قول و غزلت پرچم شادي است
برافراز


چند نامه ي اداري كوتاه

۱۶ بازديد
عزيزترينم
چه كرده ام ؟ كه در چنته ي مردي كه مي گذشت
چيزي نبود
جز چند نامه ي اداري كوتاه و
چند نشاني بي نام
چه
كرده ام ؟
جز اينكه به آفتاب گفته بودم كه
خيره نماني

بهار آينه

۱۲ بازديد
در آن بهار بلند آن
سپيده ي بيدار
مرا به گونه ي باران
مرا به گونه ي گل
به موجواره ي آنشط روشني بسپار
در
آن بهار كبود
آن دو دشت رستاخيز
در آن سكوت پذيرنده و گريزنده
مرا به سان سرودي
دوباره
كن تكرار

لالايي بي لالايي

۱۶ بازديد
ديگه براش نمي خونم ،
لالايي بي لالايي
انگار راخت تر مي خوابه با نغمه ي جدايي
آي پونه ها ، اقاقيا ، شقايقاي خسته
كبوترا ،
قناريا ، جغداي دل شكسته
قصه ي كهنه ي شما آخر اونو نخوابوند
ترس از لولو مرده ديگه پشت دراي بسته
ديگه براش نمي خونم ، لالايي بي لالايي

بر درخت خاكستري پنجره ام برگي روييد

۱۵ بازديد
پس از لحظه هاي دراز
بر درخت خاكستري پنجره ام برگي روييد
و نسيم سبزي تار و پود خفته مرا لرزاند
و هوز من
ريشه هاي تنم را در شنهاي روياها فرو نبرده بودم
كه به راه افتادم
پس از لحظه هاي دراز
سايه دستي روي وجودم افتاد
و لرزش انگشتانش بيدارم كرد

من آن سنگ مغرور ساحل نشينم

۳۵ بازديد
من آن سنگ مغرور ساحل نشينم
كه مي ران از خويشتن موج ها را
خموشم ، ولي در كف آماده دارم
كلاف پريشان صد ها صدا را
چنان سهمناكم كه از هيبت
من
نيايند سگماهيان در پناهم
چنان تيز چشمم كه زاغان وحشي
حذر مي كنند از گزند نگاهم
چنان تند خشمم كه هنگام بازي
نريزند مرغابيان سايه بر من

نخل هاي سوخته

۱۴ بازديد
اينك بهار بر در قلب تو مي زند
اما تو آن طرف
بيرون قلب خويشتن
استاده اي هنوز
صبحي كه روي شانه ي زيتون
در حالت هبوط است
فردا
از نخل هاي سوخته
بالا خواهد رفت
اما
يك شاخه گل براي تو كافي ست
تا فاصله شود
بين تو و هزار ستاره
بين تو و حضور سپيده
بين تو و هياهوي شهر

مناجات

۲۰ بازديد
من بودم
و
تو بودي
من كوهي
و
تو كوهي
و بين من و تو ، تراواي هوا
از آن پس وقت جذبه و بركت
من فرود آمدم
و
تو فرود
آمدي
و من و تو در هم تراويديم.
ديگر نه كوه ، نه من ، نه تو
كه درخت « ما »
مناجات اين واديست .

در آن بهار بلند آن

۱۶ بازديد
در آن بهار بلند آن
سپيده ي بيدار
مرا به گونه ي باران
مرا به گونه ي گل
به موجواره ي آنشط روشني بسپار
در
آن بهار كبود
آن دو دشت رستاخيز
در آن سكوت پذيرنده و گريزنده
مرا به سان سرودي
دوباره
كن تكرار